جدول جو
جدول جو

معنی انیس آباد - جستجوی لغت در جدول جو

انیس آباد(اَ)
دهی است جزء دهستان فشافویۀ بخش ری شهرستان تهران در 18هزارگزی خاوری شوسۀ قم تهران دارای 410 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 استان مرکزی شود، نفرت و ناخوشایندی نمودن با گفتن لفظ اه:
زخم سنان او را اه کردی ای سنائی
هرگز کدام عاشق در وقت خه کند اه.
سنایی.
و رجوع به اه و آه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ نَ)
قریه ای است در رستاق اعلم در خاک همدان در حوالی درگزین. (از مرآت البلدان ص 97). قریه ای است از اعمال درگزین. و از آنجاست ابوالقاسم ناصر بن علی درگزینی وزیر محمود بن محمد سلجوقی و طغرل بن محمد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ناصر درگزینی در همین لغت نامه شود، تربیت و اخلاق نیک که از مشخصات انسان است. (فرهنگ فارسی معین). مردمی و مروت و تمدن و تربیت و ملایمت و خوش خلقی و ادب. (ناظم الاطباء).
- بی انسانیت، بی تربیت و بی ادب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی است از دهستان قره لر بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع در 7500 گزی جنوب باختری شوسۀ صائین دژ به میاندوآب. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بابکن بخش تربت جام شهرستان مشهد، در 25هزارگزی جنوب شرقی تربت جام و در جلگۀ گرمسیری واقع است و 286 تن سکنه دارد آبش ازقنات، محصولش غلات، پنبه، زیرۀ سبز و شغل اهالی زراعت و مالداری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است ازدهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد، در 6500گزی مشرق سردشت و 1500گزی جنوب جادۀ سردشت به بانه و درمنطقۀ کوهستانی و جنگلی معتدل هوایی واقع است و 279 تن سکنه دارد، آبش از رود خانه سردشت، محصولش غلات و توتون و مازوج و کتیرا، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
کنایه از سینه و شش که به تازی ریه خوانند و نیز کنایه از بدن آدمی. (آنندراج). شش را گویند. (جهانگیری) (برهان قاطع). و آن گوشتی باشد سفیدرنگ متصل به جگر که پیوسته دل را باد کند و نفس آباد نیز به همین اعتبار گویندش و سینه را نیز گفته اند که عربان صدر خوانند. (برهان قاطع).
در نفس آباد دم نیمه سوز
صدرنشین گشته شه نیمروز.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 3000 گزی جنوب کوزران و 15000 گزی باختر راه فرعی کوزران به چهارزیر واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 115 تن است. راه آن مالرو است وتابستان اتومبیل میتوان برد. زمستان گله داران به حدود نفت شاه میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان دامغان که در 7هزارگزی جنوب دامغان واقع است و تا ایستگاه راه آهن 4هزار گز فاصله دارد. جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 400 تن که فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غلات، پسته، انگور و حبوبات است. شغل اهالی زراعت، گله داری و کرباس بافی است. اتومبیل از طریق ورکیان و امامزاده جعفر میتوان برد. از کویر، نمک استخراج و حمل میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نام یکی ازدهستانهای بخش خوسف شهرستان بیرجند که از هشتاد وهشت آبادی تشکیل شده و جمع نفوس آن بالغ بر 16865 تن میشود. قرای مهم آن عبارتند از: فدشک که 1033 تن و سدیج که 3247 تن جمعیت دارد. محصول عمده آن غلات، زعفران و سبزیجات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نِ سَ بَ)
دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین واقع در 24000 گزی شمال باختری آبیک. دارای 412 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نعلین بخش سردشت شهرستان مهاباد، در 26هزارگزی شمال سردشت و 11هزارگزی غرب جادۀ سردشت به مهاباد، در منطقۀ کوهستانی جنگلی معتدل هوایی واقع است و 126 تن سکنه دارد، آبش از رود خانه سردشت، محصولش غلات، توتون، گلوان و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی می باشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد که در 6هزارگزی شمال باختری اردل و یکهزارگزی جادۀ کوهرنگ واقع است، سکنۀ آن 33 تن است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود، محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از بخش ابرقو از شهرستان یزد، واقع در 7هزارگزی شمال خاوری ابرقو. سکنۀ آن 233 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و پنبه و تره بار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). رجوع به فرهنگ آبادیهای ایران شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پشتکوه بخش تفت شهرستان یزد واقع در 22 هزارگزی جنوب باختر تفت، متصل براه سانیچ آباد به تفت، آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی و راه آن ارابه رو است، دبستان دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی از دهستان مهرانرود بخش بستان آبادشهرستان تبریز. سکنۀ آن 272 تن. آب از چشمه. محصول عمده آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است کوچک از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهر کرد، واقع در 26 هزارگزی باختر بروجن و متصل براه عمومی، سکنۀ آنجا 74 تن، مذهب آنها شیعه و زبانشان فارسی است، آب آنجا از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن جا مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شازند، نام یکی از قبائل عرب ساکن خوزستان. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 90 و 91)
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ)
دهی است از بخش شهریار شهرستان تهران با 554 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، انگور، سیب زمینی و چغندرقند است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش اسفراین شهرستان بجنورد با 130 تن سکنه. محصول آن غلات، بنشن و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، نوعی پیچ (گل). (از یادداشت مؤلف). و رجوع به پیچ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان ژاوه رود بخش رزآب شهرستان سنندج در 6 هزارگزی جنوب رزاب، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
شش، سینه شش ریه: در نفس آباد دم نیم سوز صدر نشین گشته شه نیمروز. (نظامی. گنجینه 157)، سینه صدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادریس آباد
تصویر ادریس آباد
شازند نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار